اين تفاوت را در چند زمينه مىتوان شاهد بود كه برخى جنبه محتوايى و بنيادى دارد و بخشى به جهات صورى و شكلى آن مربوط مىشود.
در كوتاه سخن مىتوان اين تفسير را نتيجه و دستاورد تحوّلات فكرى و علمى جهان اسلام در قرن چهاردهم دانست و سبك و شيوه و نگاه آن را طليعهدار حركت تفسيرى نوين قرن پانزدهم به شمار آورد.
تحوّلاتى كه ناگزير در ارتباط و تعامل با شرايط و دگرگونىها و پيشرفتهاى علمى و فرهنگى و اجتماعى و سياسى در عرضه جهانى بوده و هست.
بديهى است كه هميشه و در هر جا، دگرگونىها و تحوّلات رو به كمال نيست و يا همسويى و تعامل با اقتضاهاى پيرامونى مثبت ارزيابى نمىشود بلكه بايد تغييرها را با ملاكهاى علمى و ارزشى محاسبه كرد تا دريافت آنچه از بستر تغييرها و تحوّلها سر برآورده، مولودى سالم و طبيعى و منطقى است يا خير.
در طول اعصار و قرون گذشته، مفسّرانى تلاش كردهاند تا طرحى نوين در فهم كلام الهى دراندازند و گامى متناسب با نيازها و تحوّلات فكرى و اجتماعى عصر خود بردارند كه برخى از آنان موفّق و گروهى ناموفّق بودهاند.
بخشى از تفسيرهاى كلامى، عرفانى و علمى - تجربى را مىتوان در زمره حركتهاى ناموفّق و غيرقانونمند به شمار آورد كه به جاى تكامل و پيشرفت فهم دينى و قرآنى، رهآورد آنها تحريف مفاهيم وحيانى و تفسير به رأى و تحميل آراى غير قرآنى بر متن قرآن بوده است.
تطبيق قرآن بر فرضيههاى علوم تجربى - به گونه افراطى - و تفسير و تأويل آيات بر پايههاى ديدگاههاى سوسياليستى - در قرن چهارده - و تلاش براى پياده كردن مبانى كلام جديد مسيحى در تبيين و تفسير قرآن را مىتوان تلاشهايى ناموفّق در جهت همسو شدن با نيازها و پاسخگويى به مسائل عصرى دانست.
رخداد اين نگرشهاى افراطى و بىضابطه و تحريف گر باعث گرديد تا جمعى از دينداران و دانشوران ساحت علوم دينى به موضع تفريط روى آورند و زير عنوان سلفىگرى بر ظاهر آيات جمود ورزند و در فهم و تعديل و ترجيح روايات راه تساهل و بىدقّتى بپيمايند و يا تنها راه صحيح فهم قرآن را بسنده كردن به مجموعه احاديث معرّفى كنند.
فارغ از اين دو جريان افراطى و تفريطى، جريان متعادل نيز استمرار داشته است با اين ويژگى كه هر مفسّر متناسب با اطلاعات، منابع و معلومات كلامى، فلسفى، فقهى، ادبى و عرفانى عصر خود به يك يا چند جنبه از موارد ياد شده پرداخته است.
در اين ميان تفاسير قرن چهاردهم از نوعى كمال و تنوع برخوردار است كه بخشى از اين كمال را مرهون بهرهگيرى گسترده از منابع و تفاسير پيشين، و بخشى را مديون تحوّلات اجتماعى و علمى زمان بوده است
سرعت تغيير و تكامل و تنوّع نگاه در اعصار پيشين، بسيار كند و بطىء بوده است در حالى كه اين حركت تفسيرى در قرن چهارده سرعت بيشترى يافته است و انتظار مىرود كه تفسير در قرن پانزده به شكلى پرشتابتر راه تحوّل و تكامل را بپيمايد. مىتوان تفسير راهنما را - كه به صورت خاصى از تفسير الميزان و به شكل عامى از تفاسير مهم گذشته بهره جسته است - درآمدى بر اين حركت نو و با اين حال قانونمند دانست.
آنچه تاكنون درباره تفسير راهنما گفته آمد، شايد بر بعضى انديشهها گران آيد چه اينكه در ميان تفاسير پيشين، تفسيرهاى گرانسنگى وجود دارد كه گاه فهم و دقّت در آنها نه در حدّ پژوهشيان تازه كار كه در شأن صاحبنظران علوم قرآنى است. در حالى كه تفسير راهنما با عباراتى ساده، كوتاه و به فارسى روان براى بسيارى از كسانى كه مىخواهند به تفسير و فهم قرآن رو آورند قابل بهرهبردارى است.
اين قلم به دليل ممارست فعّال در گروههاى پژوهشى و تدوين تفسير راهنما، چه بسا بيش از كسانى كه با حاصل و نتيجه كار آشنا شده و به نقد و بررسى آن پرداختهاند، به نقطههاى كمال و كاستى اين تفسير واقف باشم - هر چند گاه انس و قرابت با يك موضوع مانع توجّه به برخى نقطه قوتها و ضعفها مىشود - ولى در مجموع بايد تصريح كرد كه اگر گفته مىشود تفسير راهنما در مقايسه با تفاسير پيشين، دستاوردهاى جديدى دارد و گام نو و حركتى جدّى و اساسى به شمار مىآيد؛ اولاً بدان خاطر است كه از ذخائر علمى پيشين و منابع فهم تفسيرى و روايى بهره برده است ثانياً از امكانات و روشهاى نو پيداى عصر خود در عرضه پيامها و نكتههاى قرآنى استفاده كرده است، ثالثاً - راه را براى استمرار مطالعات نوين قرآنى هموارتر نموده است. و اين هم بدان معنى نيست كه كمبودها و ضعفها و كاستىهايى در كار نباشد، كه هست و بايد تا حد ممكن مراكز پژوهشى - به ويژه مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات كه بناى اين تفسير را استحكام بخشيده است - به تقويت آن همّت گمارند.
بىشك تاكنون انديشمندان و صاحبنظران مختلفى از اين تفسير با عبارتهاى بلند ياد كردهاند و ما در اين نوشته در صدد توصيف و تمجيد نيستيم، بلكه هدف اصلى معرّفى اين تفسير به گونهاى است كه بتواند براى پژوهشيان مورد استفاده قرار گيرد و راه را براى تقويت و تكميل اين حركت تفسيرى هموارتر نمايد، از اينرو، به طرح نكات ذيل مىپردازيم.
در مقالات و كتابهاى مختلفى در اين باره اظهار نظر شده است - از جمله در مقدمه جلد نخست تفسير راهنما كه جويندگان اطلاعات بيشتر مىتوانند بدانجا مراجعه كنند - امّا به اجمال مىتوان گفت:
جمعى از دانشيان حوزه علميه قم در حدود سالهاى 1340 تا 1350 به اين نكته توجّه مىكنند كه دسترسى به منابع مهم اسلامى مثل قرآن و نهجالبلاغه در برخى كتب حديثى سهولت لازم را ندارد و براى دستيابى سريع و جامع به اين منابع بايد حركتى را آغاز كرد.
اين جمع از چند ويژگى برخوردار بودند: علوم حوزه را در حدّ بالا فرا گرفته و با اصول و روشهاى علمى معتبر آشنا بودند، فراتر از علوم حوزوى با مباحث جديد مطرح در محافل علمى كه خواه ناخواه از قلمروهاى غير اسلامى به سرزمينهاى اسلامى از طريق ترجمه و يا تحصيل كردگان و الهام گرفتهگان از فرهنگ غرب راه يافته بود مواجه بودند و مىبايست موضع تفكر دينى و جامعه اسلامى را در قبال آن ديدگاهها تبيين كنند.
فلسفههاى غربى و اروپايى، مباحث كلامى جديد، ديدگاههاى ماترياليستى متكى بر استدلالهاى فلسفى و اصلاحات اجتماعى و ايدههاى رفاهگستر يا عدالتخواه از يكسو و سيطره دانش تجربى كشورهاى غير اسلامى كه به سلطه سياسى - فرهنگى - اجتماعى آنان بر جوامع دينى انجاميده بود از سوى ديگر، مىطلبيد كه پاسداران اقاليم قبله روشها و سبكها و نگاهها و بيانها را در تبيين مواضع و آرمانهاى دينى، هم تنوع بخشند و هم سهولت دهند و هم با نوع پرسشها و نيازها هماهنگ سازند، بلكه موضع دين را از دفاع به موضع مديريت و خلاقيت و سازندگى ارتقا بخشند.
اين گرايشها در تاريخ ايران و برخى جوامع اسلامى به يك يا دو قرن گذشته نيز معطوف بود.
برخى معتقدند كه حضور عالمان دينى در جريان اصلاحات اجتماعى مشروطيت گرچه ظاهرى سياسى - اجتماعى داشت امّا روح آن را بايد در نگاه نوين عالمان دين به چگونگى حضور دين در صحنه جوامع جستوجو كرد كه پيش از آن از سوى سيدجمال الدين اسدآبادى پيگيرى شده بود.
ارتباط اين تحوّلات اجتماعى - سياسى - فرهنگى با تغيير و تحوّل نگاه عالمان در تفسير و تبيين مسائل دينى از آن رو بود كه تحوّلات اجتماعى و سياسى، ناگزير تحوّلات فرهنگى را به دنبال داشت و در اين تحوّلات فرهنگى نخستين رويارويى ايدهها و فرضيهها در نظريههاى جديد و ايدهها و آموزههاى دينى شكل مىگرفت.
رسالت عالمان دينى و كارشناسان مسائل اسلامى و مفسّران قرآن و تبيين كنندگان سنّت در مصاف ميان فرهنگ مسلّط وارداتى و فرهنگى دينى ،اين بود كه دين را از موضع مقهوريت بيرون آورده و در جايگاه بايسته آنكه جايگاه پاسخگويى ، هدايتگرى و مديريت و سازندگى فكرى و اجتماعى است قرار دهند. و به تعبير دقيقتر، ظرفيتهاى نهفته دين و احكام و عقايد دينى را شناسايى كرده و به نسل و عصر خود معرّفى كنند.
اظهار نظرهاى سياسى - دينى عالمان مبرّز در مشروطيّت و تلاش آنان براى تبيين نظرى ديدگاه اسلام در مقولات سياسى اجتماعى، شكلى از ايفاى اين رسالت دينى بود.
تدوين كتابهايى در رد شبهات دينى و پاسخگويى استدلالى به آنها وجهه ديگرى از اين وظيفه دارى بود.
روىآورى به تبيين و تشريح فلسفه اسلامى در مواجهه با فلسفههاى مادى و ماترياليستى و ديالكتيكى گونه ديگرى از اين هدفمندى بود.
رويكرد به تفسير قرآن با بيان روز و استخراج مفاهيم اجتماعى و فلسفى و اخلاقى و اعتقادى كه بتواند ناظر بر نيازها و پرسشهاى نسل معاصر باشد چهره ديگرى از اين حركت مصلحانه بود كه اوج آن را در الميزان مىتوان شاهد بود.
تبيين و تشريح فقه سياسى اسلام و شفافسازى ديدگاهاى عدالتخواهانه و عزّت جويانه دين و تأكيد بر ضرورت حفظ كيان مسلمانان و امّت اسلامى صورتى ديگر از اين معنى بود.
استمرار اين رسالت علمى و معنوى - و در عين حال مصلحانه و انسانى - نياز به آبشخورى فراخ داشت، آبشخورى كه نمىتوانست خارج از سرچشمههاى زلال قرآن و سنّت باشد.
اين بود كه ضرورت بازبينى و واكاوى معارف قرآنى و روايى به شدّت احساس شد و شيوههاى نوين بر انديشه جويندگان جوانه زد كه تهيه »معجم معنايى« با عنوان »فرهنگ قرآن« يكى از آنها بود.
تهيه معجمهاى لفظى قرآن را مىتوان مرتبه نازلى از شكلگيرى معجم معرفتى و معنايى دانست.
تا پيش از تدوين »كشف الآيات« و »معجم المفهرس« تنها كسانى مىتوانستند از مجموعه آيات و معارف جامع قرآنى بهره گيرند كه، يا حافظ كل آيات باشند و در ذهن خود احاطه بر الفاظ - و به تناسب فهم معناى - آيات داشته باشند و يا براى تحقيق در يك مقوله بارها و بارها قرآن را مرور كنند. در حالى كه بسيارى از حافظان قرآن به دليل صرف توان خود در فراگيرى و حفظ آيات، فرصت و مجال و يا امكان تأمّل در مناسبات ميان آيات مرتبط و تحقيق موضوعى در آيات را نداشتند و كسانى كه احاطه حفظى بر مجموعه آيات را كسب نكرده بودند براى تحقيق در يك موضوع مىبايست صرف وقت فراوان كنند.
تهيه »كشف الآيات« و كارآمدتر از آن. »معجم المفهرس« آيات قرآن، هم بر حجم و سرعت جستارهاى قرآنى افزود و هم بر دقّت آن.
امّا اين حركت تنها مىتوانست راهنماى لفظى آيات باشد، در حالى كه مهمتر از الفاظ، معنى و معارف بود و اساساً الفاظ از آن جهت مىتوانست مورد توجّه باشد كه نوعى هدايت به معنى دارد و چون فهم معانى الفاظ قرآنى و دريافت پيامهاى آيات خود ميدانى ديگر بود مىبايست، فهرستى از معانى و معارف قرآنى تهيه مىشد. تا كار تحقيق و پژوهش در آن سريعتر و آسانتر صورت گيرد و از دقّت و اتقان بيشترى برخوردار شود.
از آنچه مبتكر و و طرّاح اين روش، جناب حجةالاسلام والمسلمين اكبر هاشمى رفسنجانى در مقدمه جلد اوّل تفسير راهنما نگاشته است استفاده مىشود كه طرح آغازين اين حركت بيش از آنكه جنبه تفسيرى داشته باشد، كارى در جهت جداسازى و دستهبندى پيامهاى محتوايى قرآن و تلاش به منظور آسانيابى مفاهيم بوده است.
در حقيقت نگاه نخستين به معجم معنايى، چندان پيچيده و تودرتو نبوده است، بلكه به نظر مىرسيده كه با مختصر دقت در مجموع مطالب يك آيه مىتوان موضوعات مربوطه را با عناوين تك واژهاى مشخص كرد و در نهايت از مجموعه واژههاى به دست آمده (= نمايهها) به فرايند تفسير موضوعى ره يافت.
مثالى كه طرّاح »كليد مفاهيم قرآن« براى اين مرحله از كار ارائه كرده چنين است:
انسان
تاريخ سابقه تاريخى جامعه متّحد و بىاختلاف بشريّت
وحدت كان الناس امة واحدة
جامعه
اختلاف
با اين روش اگر همه آيات قرآن مورد بررسى قرار مىگرفت، چنانچه موضوع مورد مطالعه مربوط به »جامعه« بود، محقّق مىتوانست مثلاً دويست آيه كه به شكلى ناظر به »جامعه« بود و درباره آن نظرى را ابراز داشته بود در »كليد مفاهيم قرآن« بيابد و با جمعبندى آنها به ديدگاه قرآن درباره جامعه دست يابد.
امّا زمانى كه كار، مراحل تكميلى را پيمود و به ويژه زمانى كه مجموعه يادداشتها و فيشهاى اوليه در اختيار مركز فرهنگ قرآن دفتر تبليغات اسلامى قم قرار گرفت، مشخّص شد كه آنچه انجام گرفته:
1- مىتواند بخشى از كار و مرحلهاى از آن باشد و بهرهگيرى از اين نمايهها در كنار تيترهاى كوتاه، تنها براى كسانى قابل بهرهگيرى است كه با نوعى تخصّص قرآنى بتوانند مستند هر واژه را در آيه شناسايى كنند.
2- برخى برداشتهاى ثبت شده را بر اساس معيارهاى دقيق تفسيرى نمىتوان توضيح داد.
3- برداشتهاى زياد ديگرى از آيات مىتوان داشت كه هم مفسران به آن اشاره داشتهاند و هم با معيارهاى تفسيرى قابل توضيح و استناد است ولى مبدع طرح به آنها اشارهاى نداشته است.
4- سبك تدوين جملهها - كه مرجع نمايهها خواهد بود - و بخش مهمّى از بار معنايى را بر دوش مىكشد بايد از سبك و سياق خاصّى پيروى كند كه فهم معنى از آن دقيق باشد و ساختار جمله از نظر ادب فارسى كامل به شمار آيد.
دريافت اين نكتهها و اقدام به بازنگرى و تكميل برداشتها، فرصت درخور توجّهى را به خود اختصاص داد، زيرا زمانى كه محقّقان از سوى مركز فرهنگ قرآن براى پژوهش و كار روى اين پروژه دعوت به همكارى شدند، براى بيشتر محقّقان در آغاز امر، سبك و روش و هدف و معيارهاى خاص اين تفسير چندان شفاف نبود و اساساً برخى نتوانستند در مسير پژوهش گامى هماهنگ بردارند و آنان كه پايدارى ورزيدند طى نشستهاى متعدّد و مشاورههاى طولانى در نهايت توانستند به سبكى منسجم و قانونمند دست يابند.
يكى از شگفتىهاى اين پژوهش كه از دشوارى آن نيز به حساب مىآيد اين بود كه هر قدر بر ميزان دقّت افزوده مىشد، باز هم دستيابى به نهايت و سخن آخر و حرف پايانى دشوار مىنمود، و از آنجا كه تأكيد بر اين امر مىتوانست مانع پيشرفت كار شود به سطحى از اين معيارها و ضوابط بسنده شد. تا چارچوب اصلى طرح شكلگيرد و كار تكميل و تكامل در دورههاى بعد؛ يا به وسيله همين محققان و يا ژرف انديشان ديگر، صورت پذيرد.
كار مستمر گروههاى پژوهشى و مطالعه تفاسير متعدّد از سوى محقّقان، پيش از تشكيل جلسات مشورتى و جرح و تعديل پيامهاى استخراج شده از سوى هر محقّق و اصلاح و تصويب آن، سبب شد تا »كليد فهم قرآن« كه به عنوان »فرهنگ قرآن« انتشار مىيابد، عملاً به تفسيرهاى جامع و ريزنگر و به صورت راهنمايى براى پژوهشهاى موضوعى در قرآن، ظاهر شود.
از نگاه اهل نظر، تفسير راهنما دستاوردهاى متعدّدى داشته است، از آن جمله:
1- ابداع سبك نوين در تدوين تفسير
2- بهرهگيرىاز منابعمعتبرومتعدّد تفسيرى در چارچوب اصول پذيرفته شده.
3- تلاش در داشتن جامعيّت نگاه نسبت به مسائل ادبى، عرفانى، اخلاقى، تربيتى، اجتماعى، طبيعى، فقهى و...
4- انجام كار با همانديشى و همفكرى گروههاى پژوهشى
5- ريزنگرى در آيات و واژگان قرآنى فراتر از آنچه از سوى مفسّران ديگر صورت پذيرفته بود.
6- بهرهگيرى از معيارهاى قرآنى در فهم قرآن.
7- توجّه به روايات در تفسير قرآن همراه با نگاه نقادانه نسبت به صحّت و همخوانى آنها با متن قرآن و فرهنگ دينى.
8- بهرهگيرى از نمايهها به دو شكل - در پايان هر آيه و پايان هر جلد - به منظور تسهيل دستيابى به معارف مرتبط و پژوهش موضوعى در قرآن.
9- مستندسازى هر برداشت به متن قرآنى و ارائه دلايل برداشت
10- تفكيك ميان برداشتهاى صريح و ترديدناپذير و برداشتهاى احتمالى كه انتساب آنها به قرآن چندان روشن و قطعى نيست.
11- فراهم آوردن زمينه پژوهشهاى متعدّد قرآنى و هموار ساختن مسير تدبّر و دقّت در معارف وحى.
12- امكان بهرهورى از آن براى سطوح عالى و متوسّط علمى
در اين ميان مهمترين دستاورد تفسير راهنما از نگاه اين قلم به اصل ابداع شيوه مطالعه در قرآن مربوط مىشود، زيرا اين سبك و روش است كه مىتواند از سوى محققان تا آيندههاى دور مورد استفاده قرار گيرد و به دستاوردهاى نوين نيز منتهى شود.
شيوه و روشى كه تفسير راهنما در فرايند تفسير به كار گرفته است و از ابداعات و رهاوردهاى آن به شمار مىآيد، در صورتى پسنديده و پذيرفته خواهد بود كه پيشفرضهاى اين روش تفسير مورد پذيرش قرار گرفته باشد.
اين پيشفرضها عبارتند از:
يك. قرآن با همين قالبهاى عبارتى و ساختار و تركيب كلام الهى است و حتّى نوع واژگان و تكتك حروف آن با عنايت خاص خداوند در كنار هم چيده شده است.
دو. نه تنها ظاهر پيامهاى قرآنى داراى حجيّت است كه دلالتهاى فحوايى، تضمنى و التزامى آن نيز مورد توجّه فرستنده وحى بوده است.
سه. قرآن در درجه نخست كتابى دينى است و درصد اصلاح انديشه و بينش انسان نسبت به آفرينش و آفريدگار هستى و تربيت آدميان به آداب الهى است، ولى از آنجا كه انسان در متن طبيعت زندگى مىكند و نمىتوان او را از زندگى مادّى و اجتماعى جدا ساخت، بلكه حكمت الهى اقتضا كرده است تا هدف آفرينش انسان با زندگى مادّى و جسمانى او در هم آميخته و تفكيكناپذير باشد، ناگزير اين كتاب آسمانى، واقعيتهاى زندگى زمينى را از نظر دور نداشته است و با همين ابزار و امكانات مادّى او را رشد داده، آزمايش نموده و كيفر و پاداش را بدو يادآور شده است.
اين است كه اين كتاب وحيانى همچنان كه كتاب معنويت و عقيده شناخته مىشود، كتاب انسان با جهان و طبعيت نيز هست، گاه با صراحت و زمانى با اشارت به هستى مادّى نگريسته و درباره آنها داورى كرده است. داورىها و اشاراتى كه هر يك به يكى از مقولات علوم تجربى و انسانى ارتباط مىيابد.
چهار. گرچه قرآن مانند كتابهاى علوم تجربى و بشرى، عهدهدار بيان رموز و ويژگيهاى علمى نظام طبيعت و وجود انسان نبوده و نيست، ولى از آنجا كه نزول قرآن از جانب خداى »عليم« و »حكيم« بوده است و در صريح آيات قرآن آمده است كه احكام دين و بايد و نبايدهاى وحيانى داراى ملاكهاى واقعى است و ريشه در هستهاى هستى دارد و از سوى ديگر شناخت هستى و نظامهاى حاكم بر طبعيت، حيات و وجود انسان راهى به سوى شناخت آفريدگار آن دانسته شده است، ناگزير همه پيامهاى قرآنى چه در بعد عبادات و اخلاق و قوانين و چه در زمينه مسائل اجتماعى، انسانى و طبيعى ناظر به واقعيتهاى هستى بوده و كمترين تخطّى از واقعيتها يا ناسازگارى با هستهاى نظام وجود ندارد.
به تعبير ديگر خداى هستى، خداى يگانه است و او است كه هم آسمان را آفريده و هم زمين را، هم طبيعت را رقم زده و هم وجود انسان را، هم جسم را آفريده و هم روح را، و چون آفرينش او متكى به علم و قدرت و حكمت و عزّت است در كلّ آفرينش او تناقضى مشهود نيست و همو است كه در كنار كتاب تكوين، كتاب تشريع را آفريده است بدون كمترين فطور و كاستى و ناهمخوانى.
اين است كه حتّى از گزارههاى دينى، اخلاقى و تربيتى و تاريخى قرآن نيز مىتوان، شناخت اسرار و ارتباطات نهفته هستى و ويژگىها و نيازهاى واقعى انسان و ضوابط حاكم بر جوامع انسانى را توقع داشت، هر چند اين شناخت در طول زمان و به تدريج و متناسب با ظرفيتهاى علمى - فرهنگى و تجربى انسان قابل دستيابى باشد.
پنج . نظم آيات قرآن و تنظيم سورههاى قرآنى هر چند با ترتيب نزول آيات تفاوت دارد، ولى نظم كنونى به راهنمايى و ارشاد خود پيامبر(ص) صورت گرفته است و در اعصار بعد مورد تأييد اهل بيت(ع) - به عنوان آگاهان واقعى به قرآن و پاسداران قلمرو دين - قرار گرفته است.
از اينرو است كه مىتوان از سياق آيات و ارتباط مطالب يك سوره يا بخشهايى از يك سوره نيز برداشتهاى معرفتى داشت.
شش. گرچه حقيقت پيام الهى فراتر از هر قالب زبانى و گويش بشرى است، امّا از آنجا كه حكمت الهى اقتضا كرده است تا آن حقيقت متعالى را در ظرف كلام و ادبيات بشرى - كه آن را هم خود به انسان تعليم داده است - نازل نمايد، بديهى است كه در اين روند به كاملترين شكل و دقيقترين وجه، ظرفيتهاى اين قالب بيانى را اشباع كرده است و همچنان كه در يك لغت و گويش كامل بشرى از مفاهيم مطابقى، التزامى، تضمنى استفاده مىشود و الفاظ گاه در معناى حقيقى و زمانى در معانى مجازى به كار مىروند و مطالب گاه به كنايه يا با تمثيل ارائه مىشوند و گاه با يك عبارت چندين مقصود پيگيرى و ايفاد مىشود و... قرآن نيز از همه اين ظرافتها و ظرفيتها بهره جسته است، و به همين دليل مىتوان از دلالتهاى فحوايى و اولويّتى و كنايى و... بهره جست و نتيجه گرفت و به ظواهر و دلالتهاى مطابقى بسنده نكرد.
و نيز به همين دليل مجاز خواهيم بود تا از قوانين ادبيات گفتارى عام بشرى و قوانين ادبى خاص لغت عرب و رموز بلاغى آن در تفسير و تبيين مقاصد آيات استفاده كنيم.
هفت. حجم محدود آيات و سورههاى قرآنى در صورتى مىتواند پاسخگويى نيازهاى روزافزون و گونهگون انسان در طول تاريخ شناخته شود كه مجال تفكّر و استنطاق داشته باشد.
به تعبير ديگر اگر پهناى آيات قرآن از ژرفاى لازم برخوردار نباشد، انسان به زودى احساس خواهد كرد كه بر مجموعه معارف قرآنى احاطه يافته و ديگر انتظار پيام جديد و دستاورد نوين را نبايد داشته باشد. و در اين صورت است كه پيام به تدريج، رو به كهنگى و تكرار مىگذارد و اگر پرسشهاى يك نسل را پاسخ دهد، در برابر پرسشهاى جديد ساكت خواهد بود امّا اگر قرآن داراى لايههاى متعدّد معرفتى باشد و پيامهاى خود را به شيوهها و گونههاى مختلف در حجم محدود آيات، نهفته باشد، در اين صورت، پژوهش در آيات قرآن و جستوجو در فهم مرادات و مقاصد و اشارات آن از ميدان گستردهاى برخوردار خواهد بود كه هر جويندهاى به قدر استعداد، تلاش و ظرفيتهاى معرفتى و نيازهايى كه احساس كرده است مىتواند از آن بهره جويد؛ بىآنكه به تكرار و كهنگى گرفتار شود.
خداى قرآن، همان خداى طبيعت است!
چگونه اسرار آفرينش و رموز و قوانين طبيعت در متن مادّه به گونهاى تعبيه شده است كه انسان طى هزاران سال به كاوش پرداخته ولى هنوز تنها به بخشى از آنها راه يافته و هر روز گوشهاى ديگر از آن را كشف مىكند و اين كاوش علمى نه تنها از تازگى و كارآمدى دانش تجربى نكاسته كه هر روز به آن اهميّت بيشترى داده و مىدهد.
آياظرفيّت كلامومعانىوادبياتبيانى كمتر از ظرفيّت عناصر محدود ماده است!
- اين سخن را از آن رو آورديم تا كسانى كه به لايه لايه بودن معارف و وجود سطوح مختلف پيامهاى قرآنى و بطون هفتگانه يا هفتادگانه قرآن با نگاه ترديد و ابهام مىنگرند لختى درنگ كنند و ذهن خود را به دقّت و تواضع فرا خوانند.
اعتقاد به اين اصل به پژوهشگر قرآنى اجاره مىدهد تا با همّت بيشتر و انتظار فزونتر به بازخوانى و بازنگرى قرآن بپردازد، زيرا يافتههاى گذشته انسان و پرسشهاى جديد او به وى اين توان را مىدهد تا سرّى ديگر و بيانى ديگر از قرآن را شناسايى كند.
هشت. روايات وارد شده از پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام هر چند تفسير حقيقى و جدّى آيات قرآنى است، امّا اين بدان معنى نيست كه جز معصومانعليهم السلام كسى قادر به فهم قرآن و برداشت از آن نباشد - اگر چنين بود خداوند از اهل ايمان نمىخواست تا در آيات قرآن تدبّر كنند. بلكه دستور مىداد تنها در سنّت و روايات تدبّر نمايند.
اعتبار و اهميّت روايات و تفسير مأثور نيز بدان معنى نيست كه آنچه در روايات آمده بيان تمامى معنى و مراد يك آيه باشد، بلكه گاه در روايت، مصداقى از مصداقها و يا بخشى از يك معنى را متناسب با سؤال مخاطب يا فهم او بيان شده است.
در حقيقت، روايات تفسيرى را بايد به سطوح مختلفى تقسيم كرد، بخشى از روايات، حاصل معانى و مفاهيم عمده و مبنايى است كه اصلى از اصول تفسيرى را آموزش مىدهد و قاعدهاى از قواعد معرفتى و معيارى از معيارهاى اساسى فهم قرآن را تبيين كرده است. در حالى كه دستهاى ديگر از روايات درصدد بيان مصداقها و يا بارزترين مصداق يك آيه هستند و يا وجهى از وجوه معنى را متناسب با درك و استعداد مخاطب بيان كرده است و...
بنابراين جمود بر ظاهر روايات در تفسير قرآن، كارى غير علمى و نامعتبر است بلكه مهمترين نقش روايات را بايد در اين دانست كه شيوه استفاده از كلام الهى را به اهل ايمان آموزش داده و معيارها و ملاكهاى تفسير صحيح را به تدبّركنندگان در قرآن ارائه كرده است.
از نظر اين قلم - اينها مهمترين پيش فرضها و اصول پذيرفته شده تفسيرى، چون تفسير راهنما است كه در واژهها، جملهها، آيات، سياق آيات، دلالتهاى التزامى و فحوايى و مناسبات آيات به جستوجوى پيام و معنى پرداختهاند و يا مىپردازند.
چه بسا برخى از اين اصول بديهى بنمايد و احساس شود كه يادكرد آنها چندان ضرورت ندارد، امّا حقيقت اين است كه رواج كلام جديد حوزههاى مسيحى در انديشه برخى پژوهشيان و يا بهرهوران از ترجمه آثار ياد شده، سبب گرديده است تا مسلّمترين اصول، از سوى آنان مورد ترديد و تشكيك قرار گيرد و يا دستخوش قبض و بسط گردد.
اگر كسانى معتقد شوند كه قرآن حاصل تجربه شخصى پيامبرصلى الله عليه وآله است و آنچه را در ذهن و فكر خيالش دريافت كرده با عباراتى بشرى بيان داشته است، در اين صورت برداشت از واژهها و الفاظ مىبايست در حدّ برداشت از كلمات بشرى باشد و تصوّر بطون و لايههاى معرفتى مجال نخواهد داشت!
يك - تفسير راهنما، همچنان كه در مقالات و گفتوگوى صاحبنظران و بانيان آن آمده است، آغاز راه است و نتيجه مهمتر را بايد در مراحل بعد زير عنوان فرهنگ قرآن يا تفسير موضوعى جستوجو كرد - كه چنين نيز هست - امّا نبايد غفلت ورزيد كه بزرگترين خلأى كه در مسير تدوين تفسير راهنما ذهن برخى محققان و پژوهشيان را به خود معطوف كرده بود خلأ مطالعات تخصّصى بود.
توضيح اينكه اگر آيات در گروههاى پنج نفرى ابتدا مطالعه و سپس فيشبردارى و پس از آن به بحث و گفتوگو گذاشته مىشد و به روشنى مشهود بود كه هر محقّق متناسب، با مطالعات و علقههاى علمى و فكرى و فرهنگى و استعدادهاى شخصى خود به برداشت از قرآن رو آورده است. درست مانند كسانى كه وارد محيطى بزرگ و پر امكانات شوند و بخواهند از موجودى آن محيط، اشيا و لوازم مورد نياز خود را بردارند و خارج شوند. اگر هنگام خروج ملاحظه شود، آشكارا ديده مىشود كه هر فرد به اندازه توان و تناسب با احساس نياز و تحليل خود، اشيائى را ارزشمند دانسته و به همراه برداشته است.
محقّقان نيز برخى داراى گرايش ادبى، بعضى داراى علقههاى فلسفى و عرفانى، دستهاى متمايل به مباحث اخلاقى و تربيتى، و گروهى علاقمند به موضوعات اقتصادى اجتماعى و سياسى و... بودند و به تناسب همين علاقهها و اطلاعات پيشينى، به اصطياد معانى از ژرفاى معارف قرآنى مىپرداختند.
اين امر نشان مىداد كه: 1- اگر محقّقان در رشته خود از تخصّص و دقّت بالاترى برخوردار باشند؛ 2- اعضاى يك گروه پژوهشى از تخصّصهاى بيشترى در حوزههاى علوم انسانى و حتى علوم تجربى و طبيعى بهرهمند باشند، دستاورد و نتايج تفسير به مراتب قوىتر و پربارتر خواهد بود.
بنابراين هنوز مجال اين گونه پژوهش باقى است و اين راه مىتواند همچنان ادامه يابد و گروههاى تخصّصى مىبايد با شيوهها و معيارهاى به كار گرفته شده در تفسير راهنما به تعمّق و تدبّر و جستار در قرآن بپردازند. هر چند پس از تدوين اوليه تفسير راهنما و شكلگيرى 20 مجلّد، افزودههاى هر گروه پژوهشى از نظر كميّت انبوه نخواهد بود، ولى از جهت كيفيّت قطعاً حائز اهميّت بوده و مورد استفاده رشته و گرايشهاى گوناگون علمى قرار خواهد گرفت.
دو - يكى از مشكلاتى كه حوزه مطالعات دينى ما طى قرون گذشته بدان مبتلا بوده و در دو سه دهه اخير تلاشهايى براى رهايى از آن صورت گرفته، اين است كه مطالعات و پژوهشهاى ما در قلمرو مسائل دينى، بيشتر جنبه نظرى و ذهنى داشته و كمتر به كارآمدى و شيوههاى كاربردى شدن آن در متن زندگى انسانهاى معاصر انديشيده شده است.
بسيارى از فعاليتهاى علمى - دينى ما طى قرنها، همانند مطالعات نظرى رياضىدانان، فيزيكدانان و شيمىدانهايى بوده است كه با دقيقترين محاسبات به حل مسائل و كشف روابط و درك عناصر و خواص موادّ نايل آمده، ولى از آن محاسبات دقيق در ساحت صنعت و يا ساخت و تهيه داروها عملاً استفادهاى نشده باشد در حالى كه شاهد هستيم كه در حوزه علوم تجربى و حتى علوم پايه به مجرّد رهيافت محققان به دستاوردهاى جديد، به سرعت آن طرح نظرى، به واقعيتى عينى و جدّى و مؤثّر در زندگى انسان تبديل مىشود و مورد بهرهبردارى و استفاده انسانها قرار مىگيرد.
با اين مقدّمه در صدد تأكيد بر اين نياز هستيم كه مطالعات قرآنى نبايد در خلأ انجام گيرد، بلكه بايد مطالعات و پژوهشهاى دينى عموماً و قرآنى خصوصاً جامعهنگر باشد، نيازهاى زمان را در نظر گيرد و اين تلاشها در نهايت به طرحى براى ساخت جامعهاى برتر، اخلاقىتر، عادلانهتر و عزيزتر منتهى گردد و اين كارى است كه - دست كم اين نويسنده - فرد يا گروه يا مركزى را نمىشناسد كه نسبت به آن اعلام فعاليّت كرده باشد و حتّى به ياد نمىآورد كه در نوشتهها و گفتهها چندان مورد تأكيد قرار گرفته باشد. هر چند به صورت آرمانى نهفته در قلب و ذهن همه مؤمنان و مصلحان وجود داشته و دارد، امّا هرگز كافى نيست.
در پايان يادآور مىشوم كه آنچه در تجزيه و تحليل تفسير راهنما به رشته تحرير درآمد، فهم و ديدگاه اين نويسنده نسبت به تفسير راهنما - به عنوان فردى است كه نقشى طولانى مدّت در گروههاى پژوهشهاى آن داشته است - و نبايد آن را نظر و ديدگاه همه محققان فعّال در اين پروژه مطالعاتى دانست، چه بسا برخى از نيروهاى مؤثّر در شكلگيرى اين تفسير، آرا و ديدگاههاى متفاوتى داشته باشند و در آينده به طرح آن دست يازند.